| نقش قدرت و توسل به زور در روابط بينالملل
پايان نامه نقش قدرت و توسل به زور در روابط بينالملل درس اصول روابط بينالملل (الف) |
![]() |
| دسته بندي | علوم سياسي |
| فرمت فايل | doc |
| حجم فايل | 115 كيلو بايت |
| تعداد صفحات فايل | 237 |
پايان نامه نقش قدرت و توسل به زور در روابط بينالملل
درس: اصول روابط بينالملل (الف)
فهرست
فصل اول..
قدرت چيست؟
۱- مقدمه:
۲- پديده قدرت:
۳- انگيزه كسب قدرت:
۴- تفكيك مفاهيم «قدرت» و «نيرو»:
فصل دوم.
قدرت و سياست…
۱- قدرت در علوم سياسي:
۲- قدرت در فلسفه سياسي…
۳- سياست: علم قدرت يا علم دولت؟
۴- بافت قدرت سياسي در جامعه.
فصل سوم.
قدرت، امنيت و استراتژي…
۱- قدرت نظامي و سياست دفاعي…
۲- دكترين نظامي و استراتژي…
۳- قدرت و سياست كسب برتري…
فصل چهارم – تجزيه و تحليل سياست بينالمللبراساس رهيافت قدرت…
بررسي روابط بينالملل براساس قدرت…
آثار موازنة قدرت در سياست بينالملل..
عناصر تشكيل دهندة قدرت…
۱- ايدئولوژي…
۲- عوامل اجتماعي – انساني…
۳- عوامل سياسي…
۴) عوامل جغرافيايي…
۵- عوامل نظامي…
۶- عوامل اقتصادي…
جمعبندي ويژگيهاي قدرت…
فصل پنجم..
بررسي مسأله توسل به زور.
از ديدگاه حقوق بينالملل عمومي…
مبحث اول – سير تاريخي مسأله توسل به زور.
توسل به زور قبل از ميثاق ملل متحد..
توسل به زور براساس ميثاق ملل متحد..
پيمانهاي مربوط به رفع نقائص ميثاق ملل متحد..
توسل به زور براساس منشور ملل متحد..
آيا تحريم توسل به زور براساس منشور ملل متحد، تحريم عام است يا خاص؟
مبحث دوم – بررسي موارد ممنوع و مجاز توسل..
به زور در حقوق بينالملل جديد..
تهاجم نظامي به سرزمين دولتديگر براي تصرف و تسلط بر آن..
دفاع از خود در برابر تهاجم نظامي دولت ديگر (دفاع مشروع انفرادي)
دفاع پيشگيرانه در برابر تهاجم نظامي قريب الوقوع دولت ديگر.
دفاع از دولت ديگر در برابر تهاجم نظامي دولت ثالث به آن (دفاعمشروع جمعي)
مداخله نظامي براي حفظ جان و مال اتباع، در كشور ديگر.
مداخله نظامي تلافي جويانه.
مداخلة نظامي بشر دوستانه.
مداخله نظامي براي كمك به دولت ديگر در سركوبي شورشيان(دخالت با رضايت دولت تقاضاكننده)
مداخله نظامي براي كمك به شورشيا در كشور ديگر.
مداخله نظامي براي كمك به نهضتهاي استقلال طلب…
۱- شاخصهاي برآورد قدرت…
۲- نسبيت قدرت…
۳- محاسبه سرانگشتي قدرت…
۴- سراب قدرت
۵- افسانه توازن قدرت…
۶- قدرت و بازدارندگي…
۷- قدرت و اخلاق..
منابع..
منابع
۱- مهدي مطهرنيا، تبيين نوين بر مفهوم قدرت در سياست و روابط بينالملل،وزارت امور خارجه، مركز چاپ و انتشارات، ۱۳۷۸٫
۲- دكتر علي اصغر كاظمي، نقش قدرت در جامعه و روابط بينالملل، نشر قومس،۱۳۶۹٫
۳- دكتر سيد عبدالعالي قوام، اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، انتشاراتسمت، ۱۳۸۴٫
۴- حميد حيدري، توسل به زور در روابط بينالملل از ديدگاه حقوق بينالمللعمومي، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۶٫
۵- سيد حسين سيف زاده، اصول روابط بينالملل (الف و ب)، نشر ميزان، ۱۳۸۵٫
۶- ريمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعهشناسي، ترجمه باقر پرهام،تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، ۱۳۶۴٫
۷- دكتر سيد علي اصغر كاظمي، مديريت بحرانهاي بينالمللي، تهران، دفترمطالعات سياسي و بينالمللي، ۱۳۶۸٫
۸- اسميت آنتوني، ژئوپلتيك، اطلاعات، ترجمه فرهنگ رجايي تهران، علمي -فرهنگي ۱۳۷۳٫
۹- هونتزينگر، ژاك، درامدي بر روابط بينالملل، ترجمه دكتر عباس آگاهي، مشهد،قدس ۱۳۶۸٫
۱۰- سيد حسين سيف زاده، نظريههاي مختلف در روابط بينالملل، تهران، سفير،۱۳۶۸٫
۱۱- نسرين مصفا وديگران، مفهوم تجاوز در حقوق بينالملل تهران، انتشاراتدانشگاه تهران.
۱۲- جنگ و صلح از ديدگاه حقوق و روابط بينالملل، تهران، وزارت امور خارجه،مؤسسه چاپ و انتشارات
۱- مقدمه:
قدرت، نفوذ و اقتدار واژههائي هستند كه در دنياي سياست زياد شنيده ميشود لكناستفاده از آن منحصر به اين قلمرو نيست. در تمام سطوح زندگي اجتماعي ما با عاملقدرت سر و كار داريم: قدرت متكي به قانون، قدرت متكي به زور. قدرت پاسبان سرگذربراي آنكه خطاي رانندگي شما را جريمه كند يا ان را با ديده اغماض بنگرد. قدرت بقال محلكه از فروش شير به شما خودداري كند. قدرت يك بوروكرات خرده پا كه شما را ساعتهادر صف طويل معظل كرده و يا روزها ازين اداره به آن اداره پاس بدهد. قدرت امير و وزرووكيل، قاضي، قدرت جاني دزد و آدم كشي كه با سلاح سرد يا گرم جان، مال و ناموسشما را تهديد كند. قدرت صاحبخانه براي آنكه با توسل به شگردهاي مختلف اثاثيه وزندگي شما را به خيابان بريزد. قدرت طلبكار و رباخوار براي آنكه شما را روانه زندان كند.قدرت خانم خانه براي آنكه اراده خود را به شوهر تحميل كند. قدرت تنبيه كردن، قدرتبخشيدن، قدرت دوست داشتن، قدرت اعتراف به گناه…
سرمايهداري كه با يك تلفن ميليونها دلار و ريال را جابجا ميكند. نيز نوعي قدرت واختيار اقتصادي و مالي دارد. مناسبات فرمانده با زيردست، كارفرما با كارگر، ارباب بارعيت، حكومت با مردم نيز نوعي رابطه قدرت است: قدرت سازماني، قدرت اقناعي…
در سطح بينالمللي نيز قدرت و نفوذ و اقتدار بطرق ديگر مطرح است. مثلاً مقامي كهاختيار اعلان جنگ يا صلح را دارد داراي قدرت است؛ و يا دولتي كهداراي تكنولوژي ياسلاح منحصر بفردي است نيز داراي نوعي قدرت ميباشد: قدرت تهاجمي، تدافعي، قدرتبازدارندگي…
قدرت اقتصادي، قدرتنظامي، قدرت سياسي و… بالاخره قدرت ملي كه عناصر وعوامل متعدد را در شمول خود ميگيرد، همه اصلاحاتي هستند كه در نوشتههاي سياسي،علمي و محاورات روزمره و وسائل ارتباط جمعي مكرراً بگوش ميخورد.
با وجود سادگي ظاهري، عموماً درك يكسان و همأهنگي از واژه قدرت بين افرادوجود ندارد. برداشت يك سياستمدار از قدرت با استنباط يك حقوقدان ازين واژه متفاوتاست. تلقي قدرت نزد مردم عامه يا تعبير آن نزديك عالم دانش استراتژي تفاوت فاحشدارد. نقش و اثر قدرت نيز در سطح جامعه متفاوت از كاربرد آن در روابط بينالمللي است.
علماي سياسي سنت گرا قدرت را در مفهوم عام و كلي آن هم به عنوان غايت و هموسيله تلقي نمودهاند. در اين تعبير قدرت صرفاً به ميزان اقتدار و توانائي يك طرف د بهاطاعت واداشتن طرف ديگر است. از اين ديدگاه تمام حيات جامعه نتيجه فعل و انقعالاتقدرت در زمينهها و درجات مختلف خلاصه ميگردد. نتيجه عملي اين نظريه كه درمواردي با بينش رفتارگرايان تعاطي پيدا ميكند اين است كه در روابط بينالمللي قدرتحاكم وجود ندارد و يا لااقل دولتهاي حاكم هيچگونه قدرتي را بالاتر از قدرت و حاكميتخود به رسميت نميشناسند. در اين وادي مبهم برخي معتقدند كه فقدان قدرت حاكمبينالمللي ضرورت ايجاد يك حكومت جهاني در چهارچوب يك قرارداد بينالمللي راايجاب ميكند. بالعكس گروهي ديگر از نظريه تعادل قدرت در روابط دولتهاي حاكم ومستقل طرفداري ميكنند. نظريه بينابيني نيز معتقد به توسل به تدابير دسته جمعي ياامنيت گروهي براي مقابله با قدرتهاي سركش و متجاوز ميباشد.
آنچه مسلم است نقش قدرت در سياست داخلي متفاوت از اثر آن در سياست وروابط بينالمللي است. در نظام سياسي جامعه ملي، قدرت منحصراً در اختيار دولت حاكماست و براساس قوانين جاري حق مجازات و تنبيه بزهكاران و گردن كشان و متجاوزينمشروعاً در انحصار نظام حكومتي است. درحالي كه در حوزه جامعه بينالمللي حدود وثغور اين قدرت و مشروعيت اعمال مجازات و تنبيه متجاوزين در هالهاي از ابهام قرارگرفته است و با وجود ارگانهاي عديده بينالمللي و قوانين مدّون و غيره مدوّن، قدرتحاكمهاي همانند جامعه ملي وجود ندارد. برخي حقوقدانان با توسل به اين شيوه نگرشحتي معتقدند آنچه كه بنام حقوق بينالملل از آن ياد ميكنيم در واقع حقوق بمفهوم واقعيآن نيست زيرا در سطح جهان قدرت فراملي با تضمينات ضروري حقوقي وجود ندارد.
اگر نظريه سنتي فقدان قدرت حاكم در روابط بينالمللي را مورد توجه قرار دهيمدرك بسياري از مسائل مبتلا به جامعه بشري آسانتر ميگردد. البته اين طرز تلقي بانظريات نئوماركسيستي درباره ريشههاي قدرت امپرياليستي تفاوت اصولي دارد.ايدهآليستها به همان اندازه به مسائل ماهوي و مقوله قدرت اهميت ميدهند كهرئاليستها ولكن با وجود نگرش سنتي هر دو گروه به مسئله قدرت، استنتاج آنها در اينزمينه متفاوت است. ايدهآليستها كه امنيت گروهي و دسته جمعي را متضمن الزاماتقانوني تلقي ميكند، در عين حال معتقدند كه اين ساختار بر ملاحظاتي معلول قدرت وبازدارندگي نيز متكي ميباشد. نظريه پردازان رئاليست مخالف امنيت دسته جمعي هستندلكن منطق اين پيشنهاد را ميپذيرند.
