| بررسي رابطه بين سبك رهبري و رضايت شغلي در بين كاركنان دانشگاه پيام نور و آزاد اسلامي
پايان نامه كارشناسي بررسي رابطه بين سبك رهبري و رضايت شغلي در بين كاركنان دانشگاه پيام نور و آزاد اسلامي |
![]() |
| دسته بندي | مديريت |
| فرمت فايل | word |
| حجم فايل | 152 كيلو بايت |
| تعداد صفحات فايل | 69 |
پايان نامه كارشناسي بررسي رابطه بين سبك رهبري و رضايت شغلي در بين كاركنان دانشگاه پيام نور و آزاد اسلامي
مقدمه
از زمان پيدايش انسان به روي كره خاكي براي تأمين نيازهاي فيزيولوژيكي ،غذا و مسكن و پوشاك و ... خود با ديگران و افراد جامعه خود معاشرت و تعامل داشته است. با گسترده تر شدن روابط بين افراد :خانواده بوجود آمد. خانواده كوچكترين سيستم اجتماعي است كه در درون آن بين افراد روابطي برقرار مي شود. مدير خانواده جهت اداره آن لازم است به هر يك از افراد خانواده وظيفه اي محول كند و از همان ابتدا تقسيم كار وجود داشته است كه همه اعضا يك مجموعه براي رسيدن به هدف بايد وظيفه اي بر عهده گيرند تا كارها هماهنگ و به سرعت پيش برود(عبدالملكي، 1382).
اهميت مديريت در همه سيستمهاي اجتماعي به چشم مي خورد. به جرأت مي توان ادعا كرد كه فعاليت هاي مديريت امور كاركنان دوران پيش از تاريخ وجود داشته زماني قبيله هايي به وجود آمد و زندگي كوچ نشيني رونق گرفت هر يك از افراد آن مسئوليت كاري را بر عهده مي گرفت به طور مثال يك نفر مسئوليت شكار را بر عهده داشت و عده اي عهده دار نگهباني بودند و شكل ساده اي از گزينش را به كار مي برند.
در نظامهاي ابتدايي ارزشيابي عملكرد و پاداش دهي وجود داشته است كه كاركنان موفق به درجه بالاتر ارتقا پيدا مي كردند.
همزمان با پيشرفت چشمگيري كه در قلمرو علوم و فن آوري صورت گرفته است دانشهاي رفتاري بويژه مديريت سازمانها به طور بنيادي متحول شده دستاوردهاي تازه و بي مانندي را فراهم آورده است().
سازمانها جزو جدايي ناپذير حيات بش هستند، زيرا انسان به طور فطري اجتماعي است و به طور ذاتي گرايش به كار جمعي و همكاري سازمان يافته و روابط متقابل با ديگران دارد. قسمت عمده اي از نيازهاي اوليه و ثانويه او از اين طريق تأمين مي گردد، يا لااقل از اين راه بهتر و بيشتر برآورده مي شود.پس زندگي انسان همواره با سازمان عجين بوده است، منتهي امروزه زندگي بيش از پيش به سازمانها وابسته شده و سازمانها متعددتر، پيچيده تر، متنوع تر ،گسترده تر و فراگير شده اند. از طرفي مديريت بخش اساسي و انسجام بخش و اجتناب ناپذير از سازمان است.
اگرچه تاريخچه سازمان و سازماندهي در زندگي انسان به قدمت زندگي گروهي و اجتماعي اوست اما منتخبي از يافته هاي او علومي چون جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي و امثال آن كه در اصطلاح آن را (علوم رفتاري) مي نامند ،همراه با تجربيات ديرينه بشر در امر سازمان و سازماندهي و مديريت موجب شكل گيري و نضج دو نظام علمي ميان رشته اي جديد به نام (علم مديريت) و (تئوري سازمان) در قرن حاضر شد(پايدار، 1378).
ايجاد سازمانهاي امروزي و مديريت اثربخش آنها را كه با استفاده از تئوري سازمان و علم مديريت صورت گرفته است، مي توان بزرگترين پيشرفت انسان دانست، به همين لحاظ اهميت پيشرفت مديريت و شكل گيري دانش مربوط را همتراز پيشرفتهاي شگفت انگيز فني و تكنولوژيكي دانسته اند، زيرا پيشرفتهاي فني بشر خود ناشي از توان او در تشكيل سازمانهاي اجتماعي و كار سازمان يافته است(همان منبع).
با توسعه دانش از جمله دانش مديريت، نهضت روابط انساني در مديريت نيز توسعه يافت. تئوريهايي در مديريت بوجود آمد كه اساس آنها ايجاد انگيزه در كاركنان سازمان بود كه هدف اساسي كار بود كه نهايتاً سود آن به صاحب كارخانه برمي گشت. تا پيش از انقلاب صنعتي مديريت سازمانها بيشتر مبتني بر بازدهي سازمان بود به عبارت ديگر سبك مديريت، مديريت استبدادي و رهبري وظيفه مدار بود اما با توجه به توسعه صنعت و افكار بشر به فرد و انگيزه هاي او و نيازهاي او توجه شد. سبكهاي مديريتي و سبكهاي رهبري مختلفي به وجود آمد با توجه به شرايط و فرهنگ هر سيستم اجتماعي كه مدير سرپرستي آن گروه را بر عهده مي گيرد در كنار قوانين رسمي مسلماً هنجارهاي غير رسمي شكل مي گيرد، اگر به ديد مثبت به اين هنجارها بنگريم باعث تقويت نيروي كار و انگيزه كاركنان مي شود و از طرف ديگر وقت در كاركنان را زياد مي كند(عبدالملكي، 1382).
همچنانكه اشاره شد با توجه به شرايط و فرهنگ آن مجموعه و مديري كه آن سازمان را اداره مي كند مي توان گفت به تعداد مديران سازمانها سبكهاي مديريت و رهبري وجود دارد. البته ممكن است سازمانها از نظر اصول و قوانين تا حدودي يكسان باشند اما از نظر چگونگي تعامل افراد سازمان سبكهاي مختلفي وجود دارد.
دراين پژوهش قصد بر آن است كه روابط سبكهاي رهبري و رضايت شغلي بررسي شود و شناسايي سبكهاي رهبري و چگونگي ايجاد رضايت شغلي در كاركنان مدنظر است(همان منبع).
بيان مسأله
مديريت،مجموعه فرايندهايي است كه از طريق آنها منابع انساني و عادي مناسب و مورد لزوم فراهم مي شود و از طريق نفوذ بر رفتار افراد در جهت تحقق اهداف سازمان اثربخش مي گردد (عبدالملكي، 1382).
يكي از اجزاي اصلي و مهم مديريت، رهبري است، رهبري نقش حياتي در پويايي سازمان دارد. رهبري مهمترين موضوع در حيطه رفتار سازماني و روابط انساني است(رضائيان، 1384).
پيتر دراكر اشاره مي كند، كه رهبران منبع اصلي كسب و كار موفق به شمار مي روند و رهبري فرايند نفوذ در ديگران و برانگيختن آنان براي همكاري با يكديگر در جهت تحقق اهداف سازماني است(قلي زاده، احمدوند و فاني، 1389).
به نظر هندي(1379)، سبك يا شيوه رهبر طريقي است كه رهبر از نفوذش براي كسب هدف استفاده مي كند. بسياري ز صاحب نظران براين باورند كه سبك رهبري مدير تحت تأثير نحوه نگرش وي به نقش خود و كاركنانش قرار دارد.
رضايت شغلي عبارت است از گرايش كلي فرد به شغلش، كسي كه رضايت شغلي او در سطح بالا است گرايش مثبتي به آن شغل دارد اما كسي كه از شغلش ناراضي است به كار خويش گرايش منفي دارد(عباس زاده، 1381).
به عبارت ديگر خشنودي شغل مجموعه اي از احساسهاي سازگار و ناسازگار است كه كاركنان با آن احساسها به كار خود مي نگرند. خشنودي شغلي يك احساس خوشي يا درد است(شيمون ال دولا، 1375).
همه افراد در زندگي روزمره خود به مسائلي برخورد مي كنند كه برايشان مطلوب يا نامطلوب است و از برخورد يا انجام آن احساس رضايت و خرسندي مي كنند و يا اينكه ناراضي و ناخرسند مي شوند. محيط كار و فعاليت آدمي نيز احساسهاي متفاوتي را در آدمي به وجود مي آورد كه مهمترين شان احساس رضايت و يا عدم رضايت است كه در شغلي ظاهر مي شود.
و اين امر مهم جاي سؤال است كه چه چيزي تعيين كننده رضايت شغلي است؟ يا كدام متغير مربوط به كار تعيين كننده رضايت شغلي است؟
شواهد نشان مي دهد كه عوامل مهمتري كه به رضايت شغلي منجر مي شوند عبارت اند از كارهاي چالشي ذهني، پاداشهاي برابر، شرايط كاري حمايت بخش و همكاران حمايت كننده(رابينز ، 1376).
يكي از مطمئن ترين نشانه هاي اوضاع نابسامان يك سازمان خشنودي شغلي پايين آن است در شومترين مشكل هاي خود، خشنودي شغلي اندك سرچشمه گروههاي غير رسمي، غيبت ها، پايين آمدن آهنگ كار و جايگزيني كاركنان است. ناخشنودي شغلي مي تواند بخشي از شكايتها، كاركرد ناچيز، دزدي كاركنان در سازمان،دشواري هاي انضباطي و ديگر مشكلات باشد.هزينه هاي ناخشنودي شغلي به گونه اي قابل تعجب و حيرت انگيز است(عبدالملكي، 1382).
